نمی بخشم کسانی را که هرچه خواستند بامن،با دل واحساس ام کردند
ومرادردوردست خود تنها گذاشتند.پروردگارابه من بیاموزآهی نکشم
پیش کسانی که دلم را سوزاندند.
زلال که باشی دیگران سنگ های کف رودخانه ات را می بینند.
برمی دارند ونشانه می گیرنددرست سمت خودت.
دلم برای باران تنگ شده است.ای کاش انقدر باران ببارد که آتش زیر خاکستر سینه ام
را خاموش کند.درهیاهوی زندگی به دور دست هامی نگرم.به طلوع که آغاز می شودوبه
غروب که به رنگ پایان است.دراین شهرغریب،دراین هیاهو وهمهمه،تورادرغربت شبهای
دلتنگی گم کرده ام.
دلم گرفته ازاین روزهای تکراری
اسیر بغضم واشکم نمی شود جاری
سیاه کرده ای وابری آسمانم را
ولی به روی تن خسته ام نمی باری
نمی شناسی ام اما همیشه درشعرم
میان حلقه ای از واژه ها گرفتاری
قرار نیست که خواب تو راببینم من
در این حصارپر ازالتهاب بیداری
صدای پای غزل باز هم بهانه تو
محال ممکن من،دست برنمی داری؟
گذشته کارمن ازاین همه خیال محال
گذشته کارم ازاین حرف های تکراری
آن باش که هستی وآن شو که در توانت هست.
علی درعرش بالا بی نظیراست
علی برعالم وآدم امیر است
به عشق نام مولایم نوشتم
چه عیدی بهتر از عید غدیر است؟
عیدغدیرمبارک.