دلم برای باران تنگ شده است.ای کاش انقدر باران ببارد که آتش زیر خاکستر سینه ام
را خاموش کند.درهیاهوی زندگی به دور دست هامی نگرم.به طلوع که آغاز می شودوبه
غروب که به رنگ پایان است.دراین شهرغریب،دراین هیاهو وهمهمه،تورادرغربت شبهای
دلتنگی گم کرده ام.
تاریخ : دوشنبه 93/7/21 | 9:38 عصر | نویسنده : محدثه | نظرات ()