دلم گرفته ازاین روزهای تکراری
اسیر بغضم واشکم نمی شود جاری
سیاه کرده ای وابری آسمانم را
ولی به روی تن خسته ام نمی باری
نمی شناسی ام اما همیشه درشعرم
میان حلقه ای از واژه ها گرفتاری
قرار نیست که خواب تو راببینم من
در این حصارپر ازالتهاب بیداری
صدای پای غزل باز هم بهانه تو
محال ممکن من،دست برنمی داری؟
گذشته کارمن ازاین همه خیال محال
گذشته کارم ازاین حرف های تکراری
تاریخ : دوشنبه 93/7/21 | 9:19 عصر | نویسنده : محدثه | نظرات ()