ابلیس شبی رفت به بالین جوانی آراسته باشکل مهیبی سروبررا
گفتاکه منم مرگ اگر خواهی زینهار بایدبگزینی تویکی زین سه خطررا
یا آن پدر پیر خودت رابکشی زار یابشکنی ازمادرخود سینه وسر را
با خود زمی ناب بنوشی دو سه ساغر تا آنکه بپوشم زهلاک تونظر را
لرزید از این بیم جوان برخود وجاداشت کز مرگ فتد لرزه به تن ضیغم نر را
گفتا پدر ومادر من سخت عزیزند هرگز نکنم ترک ادب این دونفررا
جامی دوسه نوشیدچوشدخیره زمستی هم مادر خودرازدوهم کشت پدر را
دل جای خداست
صاحب این خانه خداست،آن را اجاره ندهید.
آیا می دانید جوانی چیست؟
1-آیا می دانیدکه جوانی دوره شکوفایی زندگی است وهیچ دوره ای به اندازه جوانی خطرناک نیست؟!
2-آیا می دانیدجوانی چشمه ای است که همه آرزوهاازآن سرازیر می گردد؟!
3-آیا می دانید جوانی گمشده ای است که پیران به دنبال آن می گردند؟!
4-آیا می دانیدجوانی آتشفشان عشق واحساسات است؟!
5-آیا می دانیدجوانی آفتابی است که طلوع آن در آسمان حیات شخص محدود است؟!
6-آیا می دانیدجوانی چون فرشته ای پاک،چون قهرمانی دلیروبی باکی، چون شاهزاده ای سر بلند،چون طاووسی خود پسند است؟!
7-آیا می دانید که عمر مفید انسان درجوانی است؟!
8-آیا می دانیدکه بیشترین توجه پیامبر(ٌص)به جوانان بوده ومسئولان را از میان جوانان انتخاب می کرد؟!
9-آیا می دانید که امام زمان جوان است ویاران ایشان از جوانان هستند؟!
10-آیا می دانید که درقیامت از جوانی سوال می شود؟!
11-آ یا می دانید که همه اهل بهشت جوان هستند؟!
شبی نیست که وزیدن باد و طوفان،شمعهایی را خاموش نکند.
وروزی نیست که تلاطم امواج،قایقی را غرق نسازد.
اما..گاهی روشن ماندن یک شمع،هزاران شمع خاموش را روشن می کند.
وموج شکنی درساحل دریایی،هزاران قایق راازغرق شدن نجات می دهد.
کیست که آن تنها«شمع روشن»باشد؟
وکیست که نقش«موج شکن»رادرامواج بلاها وآفت ها برای دیگران داشته باشد؟
شمعی باشید روشنگر شبهای تار وشمع های خاموش.......
بایادتومی خوابم
درخواب تورابینم
ازخواب چوبرخیزم
اول توبه یادآیی
محبت یعنی لبخند زدن دراوج خستگی.
محبت یعنی سلامی گرم به خانواده هنگام خستگی.
محبت یعنی امید پدر را ناامیدنکردن.
محبت یعنی گوش دادن به دردودل های دوست.
محبت یعنی نگاهی آرام دراوج اضطراب.
محبت یعنی خندیدن دراوج ناراحتی.
محبت یعنی...............
ادامه دارد.
در انتظار تو چشمم همیشه بارانی ست
و بی تو حال و هوای دلم چه طوفانی ست
بیا که خیری از این زندگی نمی بینم
که لحظه لحظه ی عمرم پراز پریشانی ست
هوای خیمه ی قلبم بدون تو سرد است
بهار،پیش دو چشمم شب زمستانی ست
ز جاده ای که گذر کرده ای مسافرعشق
ببین که جای قدومت چقدر نورانی ست
درون سینه ی من پر ز آه تبدار است
حدیث غیبت تو بین سینه زندانی ست
دعای ندبه ی هر صبح جمعه ام آقا
به قصد آمدن تو برای مهمانی ست
بیا که ماه عزای شهید بی سر شد
بیا ببار که هنگام مرثیه خوانی ست
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمدهام، درد میکشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمیکنم
حق میدهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی ندادهام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینهای گم نمیشوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانهات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
*علی اکبر لطیفیان*
نیوتن
شاید مانند کودکی باشیم که در کنار دریا با سنگ ریزه ها و صدف های زیبا بازی می کند
اما غافل ار آنیم که دریایی بس بزرگ و اقیانوسی بی کران در مقابل دیدگانمان وجود دارد
که در اعماق آن اسرار عظیم و شگفت انگیز نهفته است
هر افتادنی همان برخاستن است. آن کس که به این حقیقت ایمان دارد به راستی خردمند است. ولسوانی
محبت نیرومندترین جادوها است. گولاس
در عالم چیزی بالاتر از محبت نمی بینم. بتهون
چه زیبایند آنانی که همیشه لبخندی برلب دارند . ارد بزرگ